کد مطلب:148766 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

خطبه تاریخی زینب در مجلس یزید
بعد از این كه مدت شش روز از توقف اسیران در دمشق گذشت یزید بن معاویه اسیران را پذیرفت. اگر روایت مربوط به این كه اسیران بلافاصله بعد از ورود به دمشق از طرف یزید بن معاویه پذیرفته شدند بپذیریم مسئله برخورد سهل بن سعد ساعدی با اسیران و بردن پزشك برای مداوای علی بن الحسین (ع) ناگزیر منتفی می شود اما در قبال روایت پذیرفتن فوری اسیران از طرف خلیفه، این روایات هم هست. هنگامی كه اسیران وارد دارالخلافه شدند و قدم به محضر یزید بن معاویه گذاشتند به قول قسمتی از مورخین شیعه ولی مورخین متاخر، سر بریده حسین (ع) مقابل یزید بود. این روایت در تواریخ مورخین متقدم دیده نمی شود. روایتی دیگر مشعر بر این است كه در روز دهم محرم سال شصت و یكم هجری بعد از این كه حسین (ع) به قتل رسید، عمر بن سعد فرمانده سپاه بین النهرین دستور داد كه بر جسد حسین (ع) اسب بتازند و ده نفر داوطلب شدند كه آن كار را بر عهده بگیرند و نعل اسب های خود را تجدید كردند و آنگاه بر جسد حسین (ع) اسب تاختند. اسم این ده داوطلب نیز نوشته شده اما روایت اسب تاختن بر جسد حسین (ع) در كتب مورخین متقدم دیده نمی شود و به طریق اولی اسم آن ده نفر در آن كتاب ها وجود ندارد. مورخین متاخر كه نوشته اند وقتی اسیران وارد محضر خلیفه گردیدند سر حسین (ع) مقابل او بود به طور تلویح این نكته را هم رسانیده اند با این كه مدتی از تاریخ قتل حسین (ع) و انتقال سرش به دمشق می گذشت در وضع سر هیچ گونه تغییر حاصل نشد برای این كه سر امام، دچار تغییر ناشی از مروز زمان نمی شود.

ابن قتیبه می نویسد كه هنگام ورود اسیران به محضر یزید بن معاویه، دست دوازده پسر را با زنجیر بسته بودند و این موضوع را از قول محمد بن علی (ع) كه بعد از زین العابدین به نام محمد باقر (ع) امام شیعیان شد نقل می كند. در آن موقع محمد بن علی (ع) پسری چهار یا پنج ساله بوده و ابن قتیبه می گوید كه محمد بن علی (ع) گفته است كه وقتی ما را وارد محضر یزید بن معاویه كردند ما دوازده پسر بودیم كه دست هایمان را با زنجیر بسته بودند. با این كه راوی این واقعه ابن قتیبه می باشد باز این روایت ضعیف است و ضعف روایت هم ربطی به محمد بن علی (ع) ندارد و شیعیان كه او را امام پنجم خود می دانند علاوه بر این كه وی را یك فاضل به شمار می آورند از نظر اخلاقی هم برای او قائل به ارزش هستند و او مردی نبوده است كه چیزی بگوید كه واقعیت نداشته یا این كه با اغراق، سخن بگوید. ابن قتیبه به طور حتم آن روایت را


از دیگری دریافت كرده و هر چه دریافت نموده نوشته است. او هم مردی نبوده كه روایتی را جعل كند یا این كه سخنی بر گزاف بگوید و مسئول این روایت اولین كسی است كه آن را جعل كرده و برای این كه روایت خود را معتبر جلوه بدهد گفته كه محمد بن علی (ع) امام پنجم شیعیان آن را بر زبان آورده است. آن چه این روایت را ضعیف می كند این است كه اطفال خردسال را زنجیر نمی كنند. شاید اعراب خشن دست كودكان را با ریسمان می بستند (كه این هم بعید به نظر می رسید) اما آن ها را به زنجیر نمی بستند چون یك كودك چهار یا پنج ساله توانائی حمل زنجیر را ندارد. روایات تاریخی بر دو قسم است و نوعی از آن ها از لحاظ عقلائی قابل تحلیل نیست و فی المثل تاریخ وقوع یك زلزله یا جاری شدن یك سیل را باید همان طور كه رسیده پذیرفت. اما بعضی از روایات تاریخی از نظر عقلائی قابل تحلیل است و اگر عقل آن را نپذیرفت باید آن روایت را ضعیف دانست و به زنجیر بستن كودكانی خردسال حتی از طرف اعراب خشن روایتی است كه از نظر عقلائی نمی توان آن را پذیرفت. روایت می كنند كه وقتی اسیران وارد مجلس خلیفه اموی شدند یزید بن معاویه شراب می نوشید. از مردی شرابخوار نوشیدن شراب، هنگام روز بعید نیست. اما چون عده ای در آن مجلس حضور داشتند و یزید بار عام می داد بعید است كه وی در آن مجلس مشغول نوشیدن شراب بوده است و آن هائی كه شراب می نوشیدند به مناسبت معتقدات آن روز جرئت نمی كردند كه در حضور عده ای زیاد از مردم شراب بنوشند و لو خلیفه باشند. اما بعید نیست كه یزید بن معاویه، قبل از حضور در آن مجلس شراب نوشیده باشد تا این كه خمار شراب شب گذشته را از بین ببرد. وضع مجلس خلیفه اموی تقلیدی بود از وضع بارگاه سلاطین سابق سوریه كه آن ها هم از رومیة الصغری تقلید كرده بودند. بعضی از مورخین جدید دربار خلفای اموی را تقلیدی از دربار سلاطین ایران دانسته اند و این اشتباه است و خلفای بنی عباس دربار خود را به شكل دربار سلاطین ایران می آراستند نه خلفای اموی و آن ها از دربار سلاطین سابق سوریه تقلید می كردند و آن ها هم وضع و رسم دربار خود را از سلاطین رومیة الصغری اقتباس كرده بودند. در دربار خلفای اموی مثل دربار سلاطین قدیم سوریه تخت وجود داشت و خلیفه اموی بر تخت می نشست و در طرفین تخت او، غلام بچگان به تقلید دربار قدیم سوریه می ایستادند. بزرگان در دربار خلیفه اموی به دو دسته تقسیم می شدند و گروهی به مناسبت مرتبه خود اجازه داشتند كه بنشینند و آن ها مقابل خلیفه به شكل یك نیم دایره بزرگ بر كرسی های كوچك و كوتاه كه چهار پایه داشت اما فاقد پشتی بود می نشستند و بقیه كه اجازه نشستن نداشتند در قفای آنها می ایستادند. بین تخت خلیفه و صف بزرگانی كه نشسته بودند فاصله ای بالنسبه زیاد وجود داشت ولی صدا می رسید و خلیفه اظهارات كسانی را كه در صف اول بودند می شنیدند و آن ها نیز صدای خلیفه را می شنیدند. كسانی كه به مناسبتی به طور علنی احضار می شدند در آن فضای خالی بین تخت خلیفه و صف بزرگان قرار می گرفتند و وقتی خلیفه با آنها صحبت می كرد دیگران گفتگوی خلیفه و دیگران را می شنیدند. در روزهای كوتاه و ابر آلود زمستان در بارگاه خلیفه چراغ می افروختند و چراغ ها همچنان به رسم قصور سلاطین سابق سوریه


نه آن هم از رومیة الصغری اقتباس شده بود از سقف آویخته می شد و به شكل قندیل بود اما قندیلهائی دارای حباب بلورین و هر قندیل، چند شاخه داشت و هر شاخه را در یك حباب بلورین جا می دادند به طوری كه وقتی قندیل روشن می شد، با لوسترهای امروزی كه از سقف می آویزند جز از لحاظ روشنائی فرق نداشت اما ضعف روشنائی قندیل ها را با افزایش شماره آن ها جبران می نمودند به طوری كه دربار خلیفه اموی، مانند یكی از سالون های بزرگ و نورانی امروزی به خوبی روشن می شد و در روزهای ابر آلود و تاریك زمستان، خدمه، قبل از این كه بار عام شروع شود قندیل ها را روشن می كردند و بعد آن هائی كه باید در بار عام حضور به هم برسانند می آمدند و كسی اجازه نشستن نداشت مگر بعد از این كه خلیفه وارد می شد. تقلید از رسوم درباری رومیة الصغری به قدری زیاد بود كه حتی چیزهائی كه برای تنقل می آوردند، چیزهائی بود كه در دربار رومیة الصغری هنگام بار عام خورده می شد و به اقتضای فصل تغییر می كرد و در تابستان شربت انگور برای حضار می آوردند و در زمستان گوشت روده گرم جز این كه در دربار خلفای اموی در فصل زمستان برای حضار یك نوع شیرینی می آوردند كه با نشاسته تهیه می شد و آن را با روغن سرخ می كردند و با انگبین شیرین می نمودند. در آن سال شصت و یكم هجری سیصد و هفتاد و یك سال از به وجود آمدن رومیة الصغری می گذشت و سلاطین سوریه، مقلد دربار رومیة الصغری و گاهی هم خراج گزار بودند تا این كه اعراب بر سوریه مسلط شدند. در ملجس خلیفه، تمام آن هائی كه نشسته یا ایستاده بودند، خلیفه را می دیدند و خلیفه هم آن ها را می دید و حاجبان بار دقت داشتند كه نظم محفوظ بماند و هر كس در جای خود باشد. این را هم باید گفت كه خلفای اموی غیر از بار عام یك بار خاص داشتند كه در آن تشریفات فوق رعایت نمی شد و خلیفه به همه اجازه نشستن می داد و طبیعی است شماره كسانی كه در بار عام به حضور خلیفه می رسیدند كمتر از كسانی بودند كه در بار خاص او را می دیدند و حضار دربار خاص آزاد بودند كه هر چه می خواهند بگویند در صورتی كه در بار عام طبق تشریفات دربار سلاطین رومیة الصغری تا خلیفه كسی را طرف خطاب قرار نمی داد وی نمی توانست حرف بزند. در دوره معاویه هر وقت كه وی به مسجد می رفت كه نماز بخواند تمام این تشریفات از بین می رود و در مسجد هر كس می توانست به خلیفه نزدیك شود و هر چه میل دارد بپرسد. اما بعد از معاویه حتی در مسجد هم مردم می توانستند به خلیفه نزدیك شود و او بعد از ورود به مسجد، به محراب می رفت و مردم به وی اقتدا می كردند و نماز می خواندند و بعد از خاتمه نماز خلیفه با مستحفظین خود كه اطرافش را می گرفتند مراجعت می نمود. مگر دو جانشین یزید بن معاویه (كه اولی پسرش بود) و آن دو كه به اختصار گفتیم چگونه خلیفه شدند برای مردم داری پس از نماز در مسجد توقف می كردند و مردم می توانستند با آن ها صحبت كنند. از آن دو گذشته خلیفه ای اموی كه مردم می توانستند در مسجد به او نزدیك شوند و صحبت كنند عمر بن عبدالعزیز بود و سایر خلفای اموی در مسجد هم خود را دور از مردم قرار می دادند و بر خلاف دوران خلفای راشدین و دوره معاویه و دو خلیفه


مذكور در فوق و عمر بن عبدالعزیز، با مردم تماس نمی گرفتند. ما نمی دانیم آن روز كه یزید بن معاویه اسیران را پذیرفت بار عام بود یا بار خاص.

در تمام روایاتی كه از آن مجلس نقل كرده اند مذكور است كه اسیران بعد از این كه وارد مجلس شدند نشستند یعنی به آنها اجازه نشستن داده شد و اگر آن مجلس، یك بار عام بود، به آن ها اجازه نشستن نمی داد و اسیران را در فضائی كه بین تخت یزید بن معاویه و صف اول بزرگان قرار داشت سراپا نگاه می داشتند. پس معلوم می شود كه روز ورود اسیران به مجلس یزید بن معاویه روز بار خاص بود و به همین جهت به آن ها اجازه نشستن داده شد. صحبتی كه بین اسیران و یزید بن معاویه مبادله شد نیز حكایت از این می كند كه آن مجلس یك بار خاص و یك جلسه خصوصی بوده و اگر بار عام بود آن صحبت مبادله نمی شد. چون به موجب روایات متعدد، در آن مجلس، یزید بن معاویه از وضع اسیران و شنیدن سرگذشت آن ها و مسافرتشان از كربلا تا دمشق به طرزی مشكل و ناراحت، متاسف شد و اگر بار عام بود و تمام بزرگان حضور داشتند آیا یزید بن معاویه كه فرمان قتل حسین را صادر كرده بود درصدد برمی آید كه بر حال اسیران ترحم بیاورد و از وضع آن ها ابراز تاسف كند و حتی روایتی وجود دارد كه یزید بن معاویه گریست. از یك مرد شرابخوار در حال نشئه بودن بعید نیست كه به ترحم درآید و بگرید ولی گریستن یزید بن معاویه در یك بار عام بعید می نماید. معهذا عده ای از راویان نقل می كنند كه اسیران در یك بار عادر بر یزید بن معاویه وارد شدند و سهل بن سعد ساعدی هم با این كه جزو اسیران نبوده، با آن ها رفت و او را هم به بار عام راه دادند و بعد از این كه اسیران وارد شدند و نشستند یزید بن معاویه دو بیت شعر خواند كه از سروده های خود او بود و این معنی را داشت: (ممكن است دنیا دو روز بر مراد كسانی باشد كه استحقاق آن را ندارند - ولی عاقبت كسانی كه دارای استحقاق هستند به مراد می رسند). زینب بنت علی (ع) گفت آیا منظور تو از این شعر ما هستیم؟ یزید بن معاویه جواب داد بلی منظور من شما هستید و گر چه روزگار دو روزی بر مراد شما بود ولی عاقبت آنهائی كه مستحق و سزاوار بودند به مراد خود رسیدند. زینب اظهار كرد ما تا امروز به مراد خود نرسیده بودیم ولی از روزی كه برادرم و برادر زادگانم و دوستان و هواخواهان حسین (ع) در كربلا كشته شدند، به مراد خود رسیده ایم. یزید بن معاویه گفت آیا این است رسیدن شما به مراد كهم مردان شما به قتل برسند و شما اسیر بشوید؟ زینب گفت كسی به مراد می رسد كه به اصلی كه به آن اعتقاد دارد وفادار بماند و یك قدم از راهی كه با ایمان پیش گرفته منحرف نشود و بی مضایقه جان را در راه ایمان به حق فدا نماید و برادرم حسین (ع) و برادران دیگرم عباس و عون و جعفر و برادر زادگانم و همراهان آن ها همه در راه ایمان به حق كشته شدند و اكنون نزد خداوند و پیغمبر اسلام سرافراز می باشند و ما از این جهت زنده ماندیم كه زن و كودك هستیم و اگر ما مرد می بودیم ما نیز كشته می شدیم و اگر تو در روز دهم ماه محرم در كربلا می بودی و می دیدی كه مردان ما چگونه بر هم سبقت می گرفتند تا این كه به میدان جنگ بروند و كشته شوند تصدیق می كردی كه آن ها كسانی بودند كه كشته شدن را مایه سرفرازی خود


می دانستند. من نمی دانم گزارشی كه از جنگ روز دهم محرم در كربلا به تو داده اند چگونه است و آیا به تو گفته اند كه برادرم به تمام كسانی كه با او بودند و از جمله به ما زن ها گفت كه او را ترك كنیم و مراجعت نمائیم زیرا بعد از این كه جنگ درگرفت تمام مردان به قتل خواهند رسید و تمام زن ها اسیر خواهند شد. اما حتی یك نفر هم روا ندانست كه برادرم را ترك نماید در صورتی كه همه می دانستند كه اگر برادرم را ترك نمایند، فرمانده سپاه بین النهرین خط محاصره را خواهد گشود كه آن ها از میدان جنگ خارج شوند و هر جا كه میل دارند بروند، بین مردان ما در كربلا كسی نبود كه نداند بعد از این كه جنگ درگرفت، به قتل می رسد و و فرزندانش یتیم خواهند شد و عده ای از آن ها مایه ای نداشتند كه بعد از كشته شدنشان صرف معاش فرزندانشان بشود معهذا همه چون به راهی كه پیش گرفته بودند ایمان داشتند پایداری كردند و كشته شدند و ما كه زنده ماندیم كمتر از آن ها فداكاری نكردیم زیرا ما نیز در راه حق رنج و خواری اسارت را تحمل كردیم و بستر ما در بیابان ها خاك بود و كودكان ما با پای تهی روی خار بیابان راه می رفتند در صورتی كه ما از خاندان نبوت هستیم و پیغمبر ما و تو، قبل از این كه از این جهان برود گفت دو چیز را به مسلمین می سپارم و می روم یكی قرآن و دیگری خانواده ام و با این كه ما از خاندان نبوت هستیم و رنج خواری را بر ما روا داشتند لب به شكایت نگشودیم چون ما نیز مثل برادران و برادر زادگان و یاران آن ها خود را برای فداكاری در راه حق آماده كرده بودیم.

بعد از این مقدمه زینب بنت علی (ع) نطق اصلی خود را كه یكی از نطق های تاریخی است و بالاخص نزد شیعیان دارای اهمیت بسیار است ایراد كرد.

طبق بعضی از روایات آن روز، سفیر حكومت رومیة الصغری در مجلس یزید حضور داشته و برخی این روایت را نمی پذیرند و می گویند موردی برای حضور سفیر حكومت رومیة الصغری در آن مجلس وجود نداشته است. چون اسیر كردن یك عده زن و كودك برای خلیفه اموی مباهات نبود تا این كه از سفیر حكومت رومیة الصغری دعوت كند كه در آن مجلس حضور به هم برساند و اسیران را ببیند. بنابر نوشته آن هائی كه گفته اند در آن روز یك فرنگی كه همان سفیر رومیة الصغری بود در مجلس یزید حضور داشته، سفیر مزبور، مترجم خود را كنار خویش نشانیده بود و هر چه زینب می گفت از طرف آن مترجم برای سفیر ترجمه می شد و سفیر رومیة الصغری گر چه قدری به زبان عربی آشنا بود اما نه آن چنان كمه بتواند اظهارات زینب را به خوبی بفهمد و وقتی اظهارات او را می شنید چند بار به مترجم خود گفت این زن بسیار با جرئت است كه می تواند چنین مطالب را به خلیفه مسلمین بگوید.

مضمون قسمت اصلی نطق زینب بنت علی، كه بدون وقفه و فی البدیهه ایراد شد از این قرار است:

ای پسر معاویه اكنون كه تو نوه پیغمبر اسلام و یاران او را كشتی و اعضای خاندانش را اسیر كردی و آن ها را از بیابان ها گذرانیدی و در همه جا، در معرض تماشای مردم قرار دادی و به این جا آوردی فكر می كنی كه به موفقیت رسیده ای و دنیا


به كام تو می باشد. تو تصور می كنی كه چون در جام های طلا باده می نوشی و از حیث زر كمتر نیاز داری به موفقیت كامل رسیده ای و اگر قرآن می خواندی می دانستی كه خداوند در آیه ای كه این طور شروع می شود (و لا تحسبن الذین كفروا) می گوید كه ما به آن هائی كه راه كفر را پیش می گیرند ثروت می دهیم و بر بضاعت آن ها می افزائیم تا این كه بیشتر مرتكب گناه بشوند و از فرط نخوت و خود پرستی زیاد در غرقاب معصیت فروبروند تا این كه بیشتر عذاب ببینند. تو نیز یكی از آن دنیا پرستان سهتی و خداوند به تو ثرورت بیشتر می دهد تا این كه زیادتر در غرقاب گناه فروبروی. تو ای پسر معاویه آن چنان خود پرست هستی كه مدت شش روز افراد خانواده نبوت را كه در این شهر در یك كاروانسرا بسر می بردند بلاتكلیف گذاشتی و در آن شب ها مشغول باده گساری بودی و روزهایت به استراحت و خواب می گذشت و آیا روا می داشتی كه زن و فرزندان تو همان طور اسیر شوند و در یك كاروانسرا بسر ببرند و مدت شش روز در این شهر غربت كسی به سراغ آن ها نیاید. دنیا و حكومت چند روزی طوری تو را مغرور كرده كه جز خود نمی بینی و غیر از راحتی خود نمی طلبی و افراد خاندان نبوت در شهر تو از پست ترین افراد پست تر هستند. تو تصور می كنی كه اولین ستمگر هستی كه در این دنیا دست بر مظلومان یافته ای و قبل از تو در این جهان ستمگر وجود نداشته و مظلومان را به قتل نرسانیده و اسیر نكرده است. اگر این گونه فكر نمی كردی از سرنوشت ستمگرانی كه قبل از تو بودند و كشتند و غارت كردند و به اسارت بردند پند می گرفتی و می فهمیدی كه هر كس بر مظلومان ستم بكند كیفر خواهد دید و ممكن است كه كیفر او چند روز به تاخیر بیفتد ولی به طور حتم دچار كیفر اعمال خود خواهد گردید. وقتی یك ستمگر، چون تو، بیگناهان را به قتل می رساند به خود می گوید كه آن ها مرده اند و اموات، زنده نخواهند شد تا این كه بتوانند از من انتقام بگیرند و هیچ كس قدرت آن را ندارد كه خوشی و كامرانی مرا از بین ببرد و غافل از این است كه یك مظلوم وقتی به قتل می رسد اگر در نظر مردم، مرده باشد نزد خداوند مرده نیست و مظلومی كه در راه خدا كشته شد، پیوسته در نظر خداوند زنده می باشد (و لا تحسبن الذی قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون) [1] این كلام خدا است و تو نمی توانی منكر این كلام بشوی مگر این كه مسلمانی خود را انكار كنی و گرچه تو مسلمان نیستی و اگر مسلمان بودی فرزند پیغمبر خود را به قتل نمی رسانیدی و افراد خاندانش را اسیر نمی كردی. ولی با این كه مسلمان نیستی جرئت نداری كه به كفر خود اعتراف نمائی و به ظاهر خود را مسلمان جلوه می دهی چون ثروت و كامرانی تو وابسته به این است كه مردم تو را مسلمان بدانند و اگر مسلمان نباشی نمی توانی بر مسلمین حكومت كنی و چون دعوی مسلمانی می نمائی ناگزیر هستی كه كلام خداوند را بپذیری و بر حق بدانی. شنیدم كه گفته بودی كه فرزندان حسین (ع) را به بردگی خواهی فروخت ولی من با این كه


یك زن هستم و شمشیر در دست ندارم تا این كه با تو پیكار كنم و تو را از فروش فرزندان حسین به بردگی منع نمایم به تو می گویم كه تو نمی توانی فرزندان حسین را به بردگی بفروشی زیرا از انتساب آنها به خاندان نبوت گذشته آن ها مسلمان هستند و تو نمی توانی یك یا چند مسلمان را به بردگی بفروشی و اگر این كار را بكنی همین ها كه اكنون در پیرامون تو هستند و جزو ملازمین تو می باشند و نفع آن ها اقتضا می كند كه حكومت تو باقی بماند تو را سنگسار خواهند كرد زیرا فروختن یك مسلمان به بردگی كفر محض و انكار خدا و پیغمبر است. ای پسر معاویه، روزی كه ما را به اسارت گرفتند اجساد خون آلود عزیزان ما، بر خاك بود و ما گفتیم كه بگذارید ما عزیزان خود را دفن كنیم و آن گاه ما را به اسارت ببرند اما تقاضای ما را نپذیرفتند در صورتی كه طبق احكام اسلام دفن اموات واجب است و آیا تو می توانی بعد از این كه عزیزانت كشته شدند اجساد آن ها را بر خاك بگذاری و بدون این كه جسدها را دفن كنی بروی؟ آخر تو چگونه موافقت كردی كه اجساد یك عده مسلمان بعد از این كه كشته شدند، بر خاك بماند و دفن نشود. ای فرزند معاویه، توشه زندگی هر كس در دنیای دیگر، عبارت است از اعمالی كه از این جهان قبل از مرگ به جهان دیگر می فرستد و توشه ای كه تو قبل از مرگ خود به دنیای دیگر فرستاده ای یكی از بدترین توشه ها می باشد كه از این دنیا به دنیای دیگر فرستاده شد و تو باید با آن توشه در جهان دیگر زندگی كنی. زندگی این دنیا گذران است و ثروت و خوشگذرانی تو در این دنیا سپری می شود همان گونه كه مصیبت و محنت و اندوه ما در این جهان سپری خواهد شد. ولی دنیای بعد از مرگ دنیای گذران نیست و جهان سرمدی می باشد و ما باید در آن دنیا با توشه ای كه از این جهان به آن جا فرستاده ایم زندگی كنیم و وای بر ما اگر توشه ای كه می فرستیم ناگوار باشد كه در آن صورت از عذاب همیشگی رهائی نخواهیم یافت و تو ای فرزند معاویه، با غرور و ستمگری خود عذاب جاوید را خریداری كرده ای و تو كه در این دنیا به عیش و راحتی چنین عادت كرده ای نمی توانی عذاب همیشگی دنیای دیگر را بدون ناله و فریاد تحمل نمائی و چون پدرم نیستی كه می گفت خدایا اگر اراده تو این است كه مرا عذاب بدهی و در آتش بسوزانی من از جان مطیع امر تو هستم. ای فرزند معاویه من نمی توانم از تو كه تمام مردان ما را به قتل رسانیدی و آن ها را در كنار رود فرات بدون قبر گذاشتی شكایت نداشته باشم.

از تو دو شكایت خواهد شد یكی شكایتی است كه من از تو نزد خداوند می كنم و دیگری شكایتی است كه دین اسلام و عموم مسلمین از تو نزد خداوند می كنند. شاكی از تو فقط من نیستم بلكه ذات دیانت اسلام و هر كس كه دارای این دین می باشد از تو شاكی است و تو نخواهی توانست كه خود را در قبال شكایت این همه از مسلمین تبرئه نمائی تو شكایت آنها را نزد خداوند نمی شنوی برای این كه دستگاه تو، وحشت در مردم ایجاد كرده و مسلمین بیم دارند از این كه با صدای بلند از تو نزد خداوند شكایت كنند و صدایشان به گوش تو برسد. ولی آن ها با صدای قلب خود نزد خداوند شكایت می كنند و تو صدای آنان را نمی شنوی ولی خداوند بزرگ صدایشان را می شنود


و ای بسا صدای قلب كه زودتر از صدای دهان به گوش خداوند می رسد. شكایتی كه مردم از تو نزد خداوند دارند به دو علت است یكی این كه تو نوه پیغمبر اسلام را به قتل رسانیدی و همراهانش را كشتی و زن ها و اطفال دودمان او را اسیر كردی و علت دیگر شكایت مسلمین از تو نزد خداوند این است كه تو ظلم را جانشین عدل، و فسق را جانشین زهد، و رشوه گرفتن را جانشین امانت و درستكاری حكام نمودی و امروز هر مسلمان كه به یك حاكم مراجعه كند یا كارش به یك قاضی بیفتد باید رشوه بدهد و لو حق داشته باشد. تو ای پسر معاویه بیت المال را كه مال تمام مسلمین است چون مال خود می دانی و درآمد بیت المال را خود ضبط می كنی یا به كسانی كه مورد علاقه تو هستند می پردازی ولی زن های بیوه و ایتام شهدای اسلام كه بیش از همه مستحق دریافت از بیت المال هستند گرسنه می مانند و وقتی برای دریافت مستمری به بیت المال مراجعه می كنند مامورین تو با خشم آن ها را دور می كنند و آیا انصاف تو اجازه می دهد كه تو از محل بیت المال پیوسته خوش بگذرانی و زن های بیوه و ایتام شهدای اسلام حتی یك قرص نان برای سد جوع نداشته باشند و مجبور بشوند برای قوت لایموت دست سئوال به سوی دیگران دراز نمایند.


[1] تصور نكن آن هائي كه در راه خدا كشته شدند جزو اموات مي باشند بلكه آن ها زنده هستند و خداوندشان روزي آنان را مي رساند - مترجم.